چندجانبه گرایی غرب محور، موجب تداوم تنش و بی ثباتی در منطقه
به گزارش مجله آیرخ، متن سخنرانی دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بین الملل در پنل مربوط به مزایای چندجانبه گرایی منطقه ای در کنفرانس مجمع امنیتی خاورمیانه وزارت خارجه چین را در زیر می خوانید.
از سفر با تور سریلانکا به یکی از زیباترین کشورهای آسیایی سفر کنید و از شهرهای زیبای کلمبو و بنتوتا دیدن کنید.
تردیدی نیست که کاربرد رویکرد چندجانبه گرایی به منظور تقویت همکاری های سیاسی-اقتصادی منطقه ای و شکل گیری سیستم امنیت دسته جمعی گام مهمی در پیشبرد صلح و ثبات در خاورمیانه است. اما به منظور کارآمدی بیشتر و سازگاری با محیط پویا و متحول ژئوپلتیک منطقه ای، متدولوژی بکارگیری آن باید تغییر نموده و از جنبه پایین به بالا (bottom to up) نظر گرفته شود.
اکنون کاربرد چند جانبه گرایی در منطقه در قالب سنتی و متعارف آن، یعنی از بالا به پایین (up to bottom) و در قالب دنیای شدن و بهم پیوستگی اقتصادی-سیاسی کشورها، در قالب انتقال سرمایه، کالا و تکنولوژی از سطح دنیای به سطح منطقه ای و ملی است. در این راستا، قدرت های بزرگ فعلی دنیا یعنی آمریکا، چین، اروپا و روسیه در یک نگاه زنجیره وار، البته هرکدام با اهداف ویژه خود، حل مسائل فعلی خاورمیانه را از زاویه تامین منافع خود در پرتو تعاملات سیاست دنیای و چندجانبه گرایی موجود در نظر می گیرند.
البته آمریکا در زمان ترامپ از این اصل رویگردان شد، اما بنظرم ساختار و بوروکراسی عمیق سیاسی-اقتصادی آمریکا، رئیس جمهور فعلی را مجبور به بازگشت به این فرایند غالب می نماید. هرچند روسیه و چین به دنیای شدن از نوع غربی همچنان بی اعتمادند، اما از منافع این فرایند (به ویژه چین) به نفع تامین منافع ملی و تقویت صندلی خود در سیاست دنیای استفاده می نمایند. اروپا هم فلسفه صلح دنیای را در حفظ نهادها و ساختارهای غرب-محور می داند که بعد از جنگ دنیای دوم ایجاد شده اند. بر این مبنا، حکومت های اروپایی تقویت روابط فرااتلانتیک را برای حفظ قدرت هژمونیک غرب در معادله سیاست دنیای ضروری دانسته و مخالفت سختی را با سیاست های درون-محور ترامپ در پیش گرفته اند.
اما نتیجه کاربرد این نوع چندجانبه گرایی غرب-محور برای منطقه خاورمیانه پیدایش نوع جدیدی از رئالیسم سیاسی و افزایش رقابت های ژئوپلتیک کشورها برای تامین منافع انفرادی و در نتیجه تداوم تنش و بی ثباتی منطقه ای بوده است. دو مثال شاخص، سرنوشت برجام (توافق هسته ای ایران با قدرت های بزرگ) و بحران های منطقه ای مثل سوریه و یمن هستند. برجام به موفقیت نرسید، چون آمریکا و برخی از کشورهای غربی و متحدان محافظه کار عربی آنها، ترکیب انتقال تکنولوژی و سرمایه با ژئوپلتیک برتر ایران را مساوی با افزایش نقش و قدرت منطقه ای این کشور و در نتیجه به هم خوردن توازن قوای منطقه ای را به نفع ایران می دانند. بحران های منطقه ای همانند سوریه و یمن هم با ایفای نقش نهادهای بین المللی همچون سازمان ملل یا نقش غربی ها نه تنها به سرانجامی نرسیده، بلکه بر پیچیدگی آنها هم افزوده شده است. تنها وقتی قدرت های منطقه ای و درگیر در بحران مثل ایران، روسیه و ترکیه با در نظر دریافت ویژگی های محلی، ملی و منطقه ای این بحران ها به میدان آمده اند، تا حدودی شاهد فروکش کردن این بحران ها بوده ایم. به واقع، چندجانبه گرایی به شکل متعارف غربی آن بر شدت بحران های جاری به وسیله فروش و انتقال تسلیحات یا زد و بست های سیاسی-امنیتی ناشی از رقابت های ژئوپلتیک در مسائل منطقه ای افزوده است. چون غربی ها افزایش نقش منطقه ای قدرت های رقیب مثل ایران، روسیه و حتی ترکیه را به ضرر توازن قوای منطقه ای و صندلی غرب و متحدان منطقه ای شان در منطقه می دانند. توجیه اصلی ترامپ برای خروج از برجام بر همین مبنا قرار داشت.
بنابراین، اتصال به مفهوم وابستگی متقابل اقتصادی، یعنی اصول اولیه اقتصاد لیبرال دنیای، با محدودیت های سیاسی اعمال شده از سوی غرب در انتقال تکنولوژی و سرمایه با برطرف تحریم ها، در مدل مذاکرات ایران به نتیجه مثبتی نرسید. هرچند روسیه، چین و اروپا مخالف سیاست های فعلی آمریکا هستند، اما در نهایت مجبورند به شبکه های اقتصادی دنیای، سیستم های بانکداری قدرتمند و فرایندهای غربی موجود برای تامین منافع خود، حداقل در شرایط فعلی اتکا داشته باشند. حکومت های اروپایی اگرچه تاکید می نمایند که خواستار حفظ برجام هستند، اما توان درگیری با شبکه های مستقل اقتصادی و بانکی خود، یعنی صاحبان تکنولوژی و ثروت، در یک اقتصاد دنیای بدون چهره را ندارند که در نتیجه چندجانبه گرایی از بالا به پایین بوجود آمده اند. در واقع، آنها خود در کنترل این شبکه های قدرتمند هستند. لذا امید چندانی به کارآمدی و راهکار ایجاد مکانیسم های مستقل آنها همانند اینستکس (مکانیسم مستقل برای انتقال اقتصادی به ایران) نیست.
چندجانبه گرایی متعارف دو مفهوم همکاری تکنولوژیک و منافع ژئوپلتیک (بازدارندگی تهدیدات) کشورها را در منطقه خاورمیانه در تضاد آشکار قرار داده است. نتیجه این امر، ضرورت حرکت به سوی چندجانبه گرایی منطقه ای، یعنی نگاه به ادغام اقتصادی، سیاسی و امنیتی از پایین به بالا است. این روش ضمن در نظر دریافت واقعیات میدانی سیاسی-اقتصادی جاری، با محیط پویا و متحول ژئوپلتیک منطقه ای هم سازگار است. در این رویکرد، نقش و روابط همزمان بین نهادهای ملی برای ادغام اقتصادی، ارتباطاتی و سیاسی-امنیتی، به منظور هماهنگی در دو سطح ملی و منطقه ای و سپس ورود به ادغام بین المللی حائز اهمیت بیشتری می شود. به عبارت دیگر، ادغام مثلث گونه و توجه بر پویایی های همزمان بین جامعه، دولت، و منطقه در مرحله اول و سپس جامعه بین المللی در مرحله دوم در اولویت قرار می گیرد.
به همین منظور، ایجاد اجماع سیاسی در سیاست داخلی کشورها برای قانع کردن عمومی در خصوص منفعت ورود به همکاری های منطقه ای برای منافع ملی یک کشور بسیار حائز اهمیت می شود. به عبارت دیگر، راه موفقیت چندجانبه گرایی منطقه ای از تقویت سیستم های مستقل سیاسی-امنیتی و اقتصادی می گذرد. حاصل تقویت سیستم های ملی، تجمیع اقتصاد، سیاست و امنیت در قالب ملی و منطقه ای است که به دلیل جبر و اهمیت اتصال جغرافیایی و تاریخی در ایجاد ثبات و رشد اقتصادی کشورها خود اولویت اصلی روابط خارجی کشورها در دنیا کنونی شده است. کاربرد این رویکرد سبب می شود که هر بازیگری سهم خود را ایفا نموده و در نتیجه، هماهنگی لازم برای تجمیع کوشش های ملی و منطقه ای برای برقراری صلح و ثبات ایجاد شود. برای بازیگران بین المللی هم، اگر بطور واقعی خواستار ثبات و صلح منطقه ای باشند، بهترین روش حمایت از چندجانبه گرایی منطقه ای و پیشگیری از تهدیدات توسط خود کشورهای ملی در منطقه است. طرح ابتکار صلح هرمز بر همین مبنا از سوی ایران پیشنهاد شده است. ویژگی های موضوع محوری، امنیت درون زا و فراگیر بودن این طرح خود ترجمانی از ضرورت بکارگیری چندجانبه گرایی منطقه ای است.
یک مثال شاخص در تداوم تنش میان ایران و عربستان سعودی توسل به چندجانبه گرایی متعارف موجود است. ایران در نتیجه تحریم های غربی که نتیجه عملکرد شبکه های قدرتمند اقتصادی-اقتصادی و فشار آنها به دولت های خود است عربستان را مقصر اصلی تحریک ترامپ به سیاست فشار حداکثری یا به قول وزیر خارجه ایران، محمد جواد ظریف، تروریسم اقتصادی می داند و منطقا انتظار کاهش تنش با سعودی ها را منوط به توقف حمایت سعودی ها از سیاست فشار حداکثری ترامپ می نماید. این سیاست ترامپ، خواستار فروپاشی اقتصادی و به تبع فروپاشی کشور است که ایران آن را یک تهدید وجودی امنیت ملی در نظر می گیرد. در مقابل، عربستان سعودی، انتقال تکنولوژی و سرمایه های غربی به ایران در نتیجه اجرای کامل اصول برجام را یک تهدید امنیت ملی به وسیله بهم خوردن توازن قوا به نفع ایران در منطقه در نظر می گیرد. عربستان به خوبی واقف است که ترکیب تکنولوژی با ژئوپلتیک برتر، سایز، جمعیت و سرمایه های قوی و گسترده انسانی ایران، توازن قدرت را به نفع ایران در منطقه به هم می زند و لذا با تمام قوا خواستار پیشگیری از آن است. به واقع، تمرکز به دنیای شدن از نوع غربی جز تنش برای دو کشور دستاورد دیگری نداشته است. تردیدی نیست که ایران و عربستان نهایتا به دلیل جبر جغرافیایی همسایگی و نگرانی مشترک از گسترش بی ثباتی در منطقه نهایتا به توافق خواهند رسید. اما راهکار واقعی رسیدن به چنین توافقی تغییر متدولوژی و تمرکز بر چند جانبه گرایی منطقه ای است.
منبع: خبرآنلاین